اینجا خونه دوم منه.بعد از چند سال میای میبینی نیستم و نوشته هامو میخونی و فقط اشک میریزی

 

 

خداروشکر میکنم توی این چندسالی که بهم عمر داده خیلی تجربه ها بدست اوردم. باادمای زیادی برخورد داشتم.حتی نزدیک بود بایکی که از خودم بیست سال بزرگتر بود ازدوااج کنم. خداروشکر نشد

قصه دلتنگی ما ادما قصه عجیبیه.اول میریم به سمت هم. بعد همون پس میزنیم تا میفهمیم بهمون کشش دارن. دوباره دلمون تنگ میشه میایم یسر میزنیم .چقد بیکاریم. من جزو بیکارا نیستم ولی خودمم تحمیل نمیکنم میخای بمون میخای برو

به نام خدا

هستن کسایی که خرابت کنن لهت کنن بزارنت کنار. اما خب خودت ارزشتو نیار پایین. خودت باش. همیشه صادق باش. صداقت قیمتش گرونه. ارزشش واسه همینه که بالاس. دوستیای 4ساله که هیچی دوستی 40 ساله رو بباد میده اگه صادق نباشی

به نام خدا

هستن کسایی که خرابت کنن لهت کنن بزارنت کنار. اما خب خودت ارزشتو نیار پایین. خودت باش. همیشه صادق باش. صداقت قیمتش گرونه. ارزشش واسه همینه که بالاس. دوستیای 4ساله که هیچی دوستی 40 ساله رو بباد میده اگه صادق نباشی

دل تنگی های من ارزانی خودم

یوقتا یه کسایی میان تو زندگیت که شاید وجودشون همون موقع برات سودی نداشته باشه اما وقتی رفتن میبینی انقدرام ضرر نکردی.خخخخخ

یکی بود که اون زمونا که 20 سالم بود فکر میکردم دوسش دارم این رفت.خیلی راحتم رفتاااا

تااین رفت اقا من چه شعرهایی نگفتم هرکی میخونه کیف میکنه خخ

موضوع پایان نامم مشخص شد.یکم اروم شدم خیالم راحت شد.فقط درسای این ترم مونده که خودش یه پروسه جداست.

سه سالی میشه که دوروبرمو خالی کردم.فکرم ازاد شده و راحتتر تصمیم میگیرم.

امشب

امشب دلم گرفت

با حس اندکی از بازتاب تو

امشب دلم گرفت

نمیدونم چمه.امشب حالم جالب نیس

پست زندگی

میخام بازم شعر بگم دوروزه حس شعرم برگشته.این دوروز سرکار نرفتم وحسااابی استراحت کردم  

وچنتا فیلم خوب دیدم.حال جسمیم یکم بهتره.دیگه اون دردا نیستن.واینکه دوتااز نزدیکترین دوستام

دارن ازدواج میکنن

خیلی براشون خوشحالم.توفکر موضوع پایان نامم.محور اصلیشو مشخص کردم خورده کاریاش مونده.

دلم برای تموم کسایی که تو وبلاگ میومدن تنگ شده همشون وبلاگاشونو بستن وای خیلی دیررسیدم

نهال امیرحسین صابرو.... از همتون معذرت میخام.بااینکه میدونم دیرشده

حس غریبی دارم.ازون حسا که وقتی همه میرن و دورت خلوت میشه

بگرد تاکه بگردم به دور چشمانت    تو افتابی ومن افتابگردانت

این شعرو خیلی دوسدارم

رویداد

خدمت شما عرض امروز کنم که امروز نمیدونم چه سوتی دادم که ابجی کوچیکه ازم از صبح شکاره

منم امشب به دلیل ریاضت کشی و کوزت بازی سرکار نرفتم.(شب کارم تویه شهربازی)

الانم حال ندارم برم شام درست کنم 

حسابی خوش گذشت امروز خدایی.خخخخخخخخخ خداجون شکرت

اتفاق جالب

واقعا فهمیدم که ادما میتونن یه استانه صبر درمقام عزیزتزین دوستشون داشته باشن.

دوستی که ادعای رفاقتش خیلی میشد با یه درخواست نامعقول اومد جلو.خب منم اول ازش یه درخواست مثه

خودشو کردم بعد گفتم اگه اینو انجام بدی برات انجام میدم.در یک ثانیه 4 سال دوستی پاشیده شد به دیوار.

خخخخخخخ حسابی خندیدم.فک کنم این دوست نبود.

پی نوشت:"یک روانشناس باید همه جوره درس یادبگیره"

وااااااااااای امروز چه سر دردی گرفتم مجبور شدم دوتا قرص بخورم.

یکی از شعرای قدیممو پیدا کردم اخی چه طبع شعری داشتم

از وقتی تو رشته روانشناسی اومدم درکم بالاتر رفته.درد های جامعه رو میبینم و دنبال راه حل براشونم.

اینکه علتای افسردگی چیه و ... خیلی سخته که از بیرون گود نگاه کنی.

دوباره من

سلاااااااااااااام ببینم باوجود این همه شبکه های اجتماعی بازم وبلاگ میتونه طرفدار داشته باشه؟

این وبلاگو دوسدارم چون خاطره های خوب و شیرینی باهاش دارم.

از یسری ادما که باگذشت سالها هنوز فراموش نشدن.از دردایی که هیچ جایی غیر از اینجا نمیشد گفت.از دوستیای قدیمی.و خیلی چیزا

یادمه شعرامو میزاشتم اینجا و یه تنهایی هم بودو .....

بیخیال.خلاصه که الان دیگه گذشته. الان من دانشجوی ارشدمممممم و ازین بابت خیلی خوش حالم

...

بازم وبلاگ طرفدار داره یانه؟

قبل از شبکه های اجتماعی که خیلی طرفدار داشت